وجب به وجب زمین‌های نیشکر متبرّک به خون شهداست

تاریخ انتشار: شنبه 3 مهر 1400 | 08:59 ق.ظ
وجب به وجب زمین‌های نیشکر متبرّک به خون شهداست سید ناصر: وجب به وجب اراضی دو کشت و صنعت میرزا کوچک خان و امیرکبیر پر بود از مین و سنگر و خمپاره

چهارده ساله بود که موجِ “خمسه خمسه” عراقی‌ها در دل اهواز، پرده‌های گوش‌اش را به لرزه درآورد؛ گوشه و کنار اهواز دود بود و ترکش خمپاره ها. هر چند خوش می گوید همه چیز از “مسجد لشکرآباد” شروع شد اما نخستین جرقه های رفتن به جبهه از همین انفجارها رقم خورد.

نعره بی‌محابای موشک بعثی‌ها و پر پر شدن زنان و کودکان بی‌دفاع ، رگِ غیرت “سیّد ناصر” را جنباند و با وجود آنکه هنوز از مرزِ نوجوانی عبور نکرده بود اما در چشم به‌هم زدنی در خطِ مقدّم، مرزهای بزرگی را پیمود و قدم در راهی گذاشت که هر گوشه و کنارش پُر بود از بزرگمردان کوچکی مثل خودش.

نگاهی که بر عکس حاج قاسم خیره ماند

حالا، ۴۲ سال از اولین حضورش در جبهه می گذرد. سید ناصر شبیبی حالا فرمانده بسیج کارگری توسعه نیشکر است. بازگویی خاطرات، نگاهش را غمگین کرده و بغضِ گلویش، صدایش را لرزان کرده است. هر چند دقیقه، چشم هایش به عکس حاج قاسم بر روی میز می لغزد. چند متر آن‌طرف‌تر از میزش، هم عکسی دو نفره از ابومهدی و حاج قاسم بر پرده نارنجی اتاق نقش بسته است.

فاتحان دیروز خرمشهر، مدافعان امروز سلامت

دغدغه‌ی این روزهای سید ناصر باعث شده هر از چندی در گفته‌هایش از زمان جنگ، گریزی به حالِ حاضر بزند و از اموراتی سخن بگوید که به زندگی مردم گره خورده است؛ از ورد بسیج به واکسیناسیون، از تدارک بسته های معیشتی برای نیازمندان و از آبرسانی در تنش آبی خوزستان.

او می گوید: “بسیج مثل دوران دفاع مقدس، امروز هم در همه امور پیشقدم است.فاتحان دیروز خرمشهر، امروز در سنگر مقابله با ویروس کرونا، مدافعان سلامت مردم شده اند و در امدادرسانی شب و روز نمی‌شناسند و همچون زمان جنگ، دلیرانه حضور دارند تا از غم مردم کاسته شود.”

بغضی از جنسِ قیصر شعر ایران

دوباره بغض می کند؛ مثل بغضی که “قیصر” در شعرش از هجران یاران خود در جنگ تحمیلی بر زبان جاری ساخت: “ماندند به عهد خویش و رفتند/ رفتند ولی همیشه ماندند.”

سید ناصر هم بسان این شعر قیصر از دوستانی می گوید که فقط یاد و خاطراتشان مانده است. یاد و خاطره ای که با رفتن به شلمچه برایش تداعی می شود: ” از پل نو که به سوی شلمچه حرکت کنی، سمت چپ تابلوی به طرف نهر خین دیده می‌شود. این نهر دروازه‌ای از بهشت است که آن‌هایی که رفتند خیلی‌هایشان برنگشتند.”

او می گوید: “وجب به وجب اینجا خون بهترین عزیزان نقش بسته است. وقتی به منطقه می آیم تمام این صحنه ها از مقابل چشمانم می گذرد و بی نهایت دلتنگ می شوم.”

باز به گذشته گریزی می‌زند؛ اینبار به سال ۶۷. از آخرین ماموریتی سخن می گوید که بعثی ها پس از قطعنامه شورای امنیت تا پادگان حمید برای گرفتن امتیاز از ایران پیشروی کرده بودند.

سید ناصر می گوید: “در زمان آتش بس، ارتش در این منطقه مستقر شده بود و انتظار این نداشت تا عراق حمله کند. بلافاصله پس از حمله، ما تجهیز شدیم و این حمله رابه عقب راندیم و حتی دو اسیر عراقی هم گرفتیم.”

موشکی که بعثی‌ها روانه لشکرآباد اهواز کردند

نگاه سید ناصر در گذشته محو می شود. زمانی را به یاد می آورد که بعثی ها، موشکی را روانه لشکرآباد اهواز کرد و “سید موسی نعمتی” و خانمی به نام “شریفی” در نزدیکی محلی که حالا قرار است پل روگذر شود، شهید شدند. او می گوید: “بعثی ها آنقدر به اهواز نزدیک بودند که مناطق آن را با خمپاره شصت میلمتری می زدند. صدای خمسه خمسه در گوش مان می پیچید و ردّ خمپاره بر در و دیوار منطقه عامری، ملاشیه، امانیه، نادری و … نقش بسته بود.”

زمانی را به یاد می آورد که تانک ها و توپ های عراقی ها در جاده قدیم خرمشهر پیشروی کردند و وجب به وجب زمین های آن منطقه پر شده بود از خمپاره و مین. حالا به جای مین ها و خمپاره ها در این منطقه نیشکر روییده است اما با این وجود هنوز هم آثار جنگ را منطقه می توان دید.

زمین‌های نیشکر متبرک به خون شهداست

سید ناصر به واسطه مسئولیتش در شرکت توسعه نیشکر، خاطرات فراوانی از مین روبی و پاکسازی اراضی نیشکر میرزا کوچک خان و امیرکبیر دارد. از خاطراتی می گوید که وجب به وجب اراضی این دو کشت و صنعت پر بود از مین و سنگر و خمپاره. خمپاره هایی که هنوز هم بعد از گذشت سال ها گاهی از زیر خاک بین مزارع نیشکر آشکار می شود.

او می گوید: “خون شهدای زیادی بر زمین های اینجا جاری شده و زمین های اینجا متبرک به خون شهداست.”

خاطرات نیمه تمام از همرزم‌های قدیمی

هشت سال پایداری و مقاومت در برابر دشمن بعثی که اکنون به چهل و دومین سالگرد خود رسیده است دفتری بزرگ و مملو از حماسه‌ها، فداکاری‌ها و از جان گذشتگی‌ها است؛ دفتری که بخشی از خاطرات آن را سید ناصر شبیبی زمزمه کرد و خیلی از خاطراتش هم نیمه تمام ماند؛ خاطرات همرزمان قدیمی مثل شیخ علی نژاد که آن روزها با موتور از مسجد فاطمیه کیانپارس به لشکر آباد می آمد.

پس از ۴۲ سال، هنوز صدای خمسه خمسه عراقی‌ها در گوش سید ناصر پیچیده است و آخرین کلماتش را نصیحت وار این گونه تمام می کند: “امنیتی که امروز داریم از وجود شهداست و این نعمت را قدر بدانیم.”

 


آخرين اخبار
پر بحث ترين
تجهیزات آشپزخانه
شهرزیبارا شهروند زیبا می سازد
نفت
تابناک وب
ثبت نام تحصیلی
تابناك وب
محل كد آمار