《خلق  را چرا پریشان می کنی»؟

تاریخ انتشار: جمعه 8 فروردین 1399 | 00:05 ق.ظ
《خلق  را چرا پریشان می کنی»؟ 《خلق  را چرا پریشان می کنی»؟ “قرنطینه ایم” یعنی در “مکان” نمی توانیم سفر کنیم. اما در زمان چه؟ در زمان می توانیم سفر کنیم .نه مانند فیلمهای تخیلی بلکه کافی است به دولت آبادی بزرگ اقتدا کنیم و “سر زلف عروسان سخن “را بگیریم”تا ما را ببرند به قرن پنجم و تاریخ سیستان و […]

《خلق  را چرا پریشان می کنی»؟

“قرنطینه ایم” یعنی در “مکان” نمی توانیم سفر کنیم. اما در زمان چه؟ در زمان می توانیم سفر کنیم .نه مانند فیلمهای تخیلی بلکه کافی است به دولت آبادی بزرگ اقتدا کنیم و “سر زلف عروسان سخن “را بگیریم”تا ما را ببرند به قرن پنجم و تاریخ سیستان و ببینی ؛

“که شرایط آبادانی سیستان بر سه بند بستن نهاده آمد : بستن بند آب، بستن بند ریگ و بستن بند مفسدان . …و تا همی بستند چنین بود و و چون ببندند چنین باشد!
بعد جلوترک خود را برسانی به عنصر المعالی که برای پسرش  گیلان شاه نوشته است ؛ ” دوستان قدح را از جمله ی ندیمان شمار، نه از جمله دوستان. که ایشان دوستان دم و قدم باشند نه دوستان غم و فرح…” پس این حکایت دوستان روز بادا و دوستان روز مبادا هم قدیم است.
عنصرالمعالی را رها کنی و از بیهقی بزرگ با حکایت های مشهورش هم بگذری که گفته است “من نسخت کردم ،درین باب دو نامه ی معما نوشت.یکی به دست قاصد و یکی بر دست سوارِسلطان…”  و خود را برسانی به خیام در نوروزنامه که فرموده ؛
“قلم را دانایان مشاطه ی ملک خوانند و سفیر دل. و سخن تا بی قلم بود چون جان بی کالبد بود و چون به قلم باز بسته شود با کالبد گردد و همیشه بماند”. و شتابان برسانی خود را به قرن خواجه نظام توسی که انگار هنوزا تازه است و همیشگی حکایت تنهایی  بابک سرخ جامه برایش ” بعد ازین چون نه سال بر آمد ،بابک خروج کرد از آذربایگان. اینها قصد کردند که بدو پیوندند .شنیدند که لشکری به راه ایشان فرستاده اند.بترسیدند و از راه بازگشتند و بپراگندند!” آخ آخ اگر نمی ترسیدند و اگر بابک را رها نمی کردند!
پس لابد همین زخم ها و تنهایی ها بوده است که قرنی بعد شیخ فریدالدین عطار نیشابوری  تاب نیاورده و خود را غرق کرده در وهم حکایت های خیالی عرفا که مثلا”آن سلطان دنیا و دین ، آن سیمرغ قاف یمین ، آن گنج عالم عزلت، آن گنجینه اسرار دولت…” و چقدر به تناوب و تکرر از “عزلت” و گوشه نشینی و مردم گریزی به ستایش و حتی ضرورت و فضل ذکر کرده است! و از جمله اینها را در وصف ابراهیم ادهم آورده که دنیا و حکومت را رها کرد و بیابان و صحرا و غار اختیار کرد!! کاکا ابراهیم کاش  بجایش عقل اختیار کرده بودی و با خدمت به خلق، خدمت خدا می کردی و اژدها را زحمت نمی دادی از زیر زمین به در آید تا تو را در غار زمستانی و  سرد گرم کند بلکه مردمان سرزمینت را به تدبیر خود دلگرم می کردی ، !! و… هرچه عطار ما را به خواب می برد نبوغ یگانه ی سعدی ما را بیدار می خواهد و به زندگانی اعتدال دعوت می فرماید .سخنی آمیخته با موسیقی و شعر ،پیچش بی نظیر معنا و کلام در نگرشی انسان گرایانه ،که نثر فارسی را  به قله ای دست نایافتنی رسانده است. نه نرم و شکسته و تسلیم است نه گستاخ و متوهم و نا شکیبا و بی عقل. و فرموده است” نه چندان درشتی کن که از تو سیر گردند و نه چندان نرمی که بر تو دلیر شوند” و هم او فرموده است که “مُلک از خردمندان جمال گیرد و دین از پرهیزگاران کمال یابد” و نیز صریح تر و عیان تر  در ذکر زوال پادشاه که”ای مَلِک ،چون گرد آمدن خلقی موجب پادشاهی است . تو مر خلق را برای چه پریشان  می کنی؟  و این تکرار تاریخی  “برای چه پریشان می کنی؟ ”  انگار لوت را از خستگی کویر کرده است ! .”برای چه پریشان میکنی؟” …اما هزار و یک شب تاریک به سر نرسیده است انگار هنوز و در عطش “رسیدن ” هستیم که راوی دگر می شود و  “چون قصه بدینجا رسید شهرزاد لب از داستان فرو بست “….
.
سفر در زمان بر “ما”ی ایرانی ، برای ما که تاریخ را به روزشمار حوادث گذشته تقلیل داده ایم _نه  سرگذشت و “فرایند شکل گیری مسائل” و “راه حل ها “ی تجویز شده و نتایج این کنش و واکنش ها و توشه ای که باید بر گرفت _از هر ملت و مردمی واجب تر است . که بدون نظر به ریشه ها و” فهم  مسائل” در بستری تاریخی  محال است  رسیدن به  چیزی به نام ” حل مسئله”

 

کتاب “سر زلف عروسان سخن”  گزیده نثر پارسی است به انتخاب دولت آبادی بزرگ و صرفا از جنبه ادبی . اما من به وجه دیگری  هم برداشت کرده ام.
.
ارسلان شهنی
هفتم فروردین٩٩


برچسب‌ها:
آخرين اخبار
پر بحث ترين
تجهیزات آشپزخانه
شهرزیبارا شهروند زیبا می سازد
نفت
تابناک وب
ثبت نام تحصیلی
تابناك وب
محل كد آمار